سگ تعلیم دیده:
معروف شده که شیطان سگ تعلیم دیده است. البته در روایت داریم که شیطان سگ است اما اینکه سگ تعلیم دیده است را من در بیان آیت الله جوادی آملی دیدم:
فکر کنم با یک مثال بحث بهتر مشخص شود: اگر کسی باغی داشته باشد و ما را دعوت کند برای استفاده از باغ آنجا برویم و در باغ هم سگ نگهبانی را گذاشته باشد حتی با دعوت هم نمیتوان بدون همراهی سگ وارد باغ شد چه برسد به اینکه بخواهی از بالای دیوار و یا مخفیانه وارد باغ شوی.
" کلب معّلم ــ با فتحه لام ــ به معنی سگ تربیت شده است که آموزش دیده است تا از اماکن یا گلّه ها محافظت نماید. اینگونه سگها ، اگرچه با ارزشند ولی ارزش آنها به آن اندازه نیست که اجازه ورود به قسمتهای اصلی اماکن را داشته باشند ؛ بلکه اینگونه سگها در مطرودترین جای اماکن ، یعنی ورودی اماکن بسته می شوند. این حیوانات آموزش دیده به افرادی که صاحب آن اماکنند یا به علّت نزدیکی با صاحب آن اماکن ، به آن امکنه رفت و آمد زیادی دارند ، پارس نمی کنند. امّا اگر فردی غریبه قصد ورود به این امکان را داشته باشد به او پارس کرده و در صورت وارد شدن به او حمله می کنند. از نظر اهل معرفت ، شیطان نیز به منزله حیوان دست آموزی است که در عالم ملک که پست ترین عوالم است بسته شده .او تنها برای افراد غریبه با خدا پارس میکند تا شاید انها را از ورود به حریم قدس الهی را دور کند؛ امّا با مخلَصین که اولیای الهی و آشنای درگاه الهی اند ، کاری نداشته ، مانع رفت و آمد آنها به حریم قدس الهی نمی شود ، و به عبارت دیگر نمی تواند بر آنان اثر گذارد. و این ناتوانی او در اضلال مخلصان تنظیر به کلب معلم شده « قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (79) قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ (80) إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81) قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (82)إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ ـــــــ گفت:پروردگارا! مرا تا روزى که انسانها برانگیخته مىشوند مهلت ده. (79) فرمود: تو از مهلت دادهشدگانى، (80) تا روز و زمان معیّن! (81) گفت: به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد، (82) مگر بندگان خالص شده ی تو را ، از میان آنها.»(سوره ص)... برگرفته از پرسمان"
آیاتی در باب شیطان:
شیطان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس بود «وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا » (1)
شیطان نسبت به پروردگارش نافرمان بود «إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا » (2)
شیطان دشمن آشکار انسان است « الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ » (3)
شیطان بسیار شکست دهنده و خوار کننده است « وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا » (4)
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ » (5)
شیطان تصمیم دارد بنی آدم را به سرنوشت پدر و مادرشان مبتلاکند پس باید شدیدا از فتنه او برحذر باشید «یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ » (6)
برای نجات از شر این دشمن خطرناک باید «استعاذه» کرد.
خداوند متعال، به حبیبش می فرماید که چون از شیطان رجیم به تو وسوسه ای رسید از خداوند متعال پناه بخواه زیرا او شنوای داناست «وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ »
1- اسرا/ 27
2- مریم/ 44
3- یوسف/5
4- فرقان/ 29
5- بقره/ 36
6- اعراف/27
واژه شیطان در قرآن کریم به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمله شیاطین هجده بار استعمال شده است و شیطان اسم عام است برای هر موجود متمرد شریر و احیانا در روایات بر موجودات موذی و مضر هم اطلاق می شود و این کلمه در واقع وصف است نه اسم علم، اکثر لغت شناسان اصل کلمه شیطان را از «شطن یشطن» به معنای دور شده از خیر می دانند و در مورد عربی بودن با غیر عربی بودن این کلمه میان لغت شناسان اختلاف وجود دارد ولی اکثریت لغت شناسان آن را عربی و مشتق از ابلیس می دانند که به معنای کسی است که از رحمت خدا مایوس شده است و کلمه ابلیس نیز یازده بار در قرآن کریم آمده است . (شعراء/ 95 و سباء/20) بعضی این کلمه را عربی و مشتق از ابلیس» می دانند و بعضی می گویند عجمی و جامد است که از زبان دیگر وارد عربی شده است ولی رای اکثریت این است که مشتق از «ابلیس» و به معنای کسی است که از رحمت خدا مایوس شده است.
در زیارت معتبر و بسیار عالی جامعه کبیره میخوانیم:
فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَکُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُ «پس کسى که از سوى شما روى برتابد از دین خارج مىشود و کسى که ملازم شما گردد بشما مىپیوندد، و کسى که در حقّ شما تقصیر روا دارد بمهلکه مىافتد، و حق با شما و در خاندان شما، و از جانب شما، و بازگردنده بسوى شما است و شما اهل آن و معدن آنید»
الأعراف : 17 ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین
در تفسیر آیه :
رُوِیَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ مَعْنَاهُ أُهَوِّنُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ الْآخِرَةِ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ الْبُخْلِ بِهَا عَنِ الْحُقُوقِ لِتَبْقَى لِوَرَثَتِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ أُفْسِدُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ بِتَزْیِینِ الضَّلَالَةِ وَ تَحْسِینِ الشُّبْهَةِ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ بِتَحْبِیبِ اللَّذَّاتِ إِلَیْهِمْ وَ تَغْلِیبِ الشَّهَوَاتِ عَلَى قُلُوبِهِمْ / بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج60، ص: 152
نکته در این است که دست کشیدن از دامان اهل البیت همانا و گزیده شدن توسط شیطان همان پس باید به خدا پناه برد و به چهارده معصوم :
«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» / نحل : 99
کلمات کلیدی:
روز ششم و یاد علی اصغر:
کشتن حضرت علی اصغر در حقیقت نوعی شیرین کاری بود!!! شاید دیده باشید یا شنیده باشید که بعضی افراد در کاری که انجام میدهند گاهی کاری می کنند که هنر خود را نشان دهند. در کربلا عمر سعد دوبار خود شیرینی کرد: بار اول روز کربلا که صبح تیر انداخت و گفت پیش ابن زیاد شهادت دهید تیر اول را من انداختم. و بعد از ظهر عاشورا که دستور داد حرمله جنایت نهایی و نهایت جنایت را انجام دهد. پناه بر خدا که برای رسیدن به دنیا گاهی انسان تا کجا پیش میرود؟ خداوندا ما را از شر نفس اماره محافظت فرما.... .
کلمات کلیدی:
پنجمین مجلس در روضه ها مصیبت قاسم ابن الحسن... .
شب عاشورا وقتی اباعبدالله فرمودند: فردا همه مردان کشته میشوند؛ حضرت قاسم عرض کرد: آیا من نیز کشته خواهم شد؟ امام نگاهی به او کرده فرمودند: مرگ در نظر تو چگونه است؟ عرض کرد: شیرین تر از عسل.... . نکته ای که به نظرم رسید این است که به قول واعظی جناب قاسم برایش سؤال شد آیا من نیز جزء مردان هستم یا مرا کودک به حساب میآورند؟! این به نوعی ادب ایشان را میرساند که گرچه بزرگ زاده است اما ادبی در کلام و فکر او و شاید همین درس بزرگی برایمان باید باشد... السلام علی الحسین و علی اصحاب الحسین... .
کلمات کلیدی:
درباره ی قاتل حضرت سیدالشهدا(ع)، در نقل تاریخ و مقاتل اختلاف بسیار وجود دارد.
در قاتل آن حضرت اختلاف شده است و مقاتل مختلف این افراد را معرفی نمودهاند:
1) سنان بن انس 2) حصین بن نمیر 3) مهاجر بن اوس التمیمی 4) کثیر بن عبدالله الشعبی 5) شمر بن ذیالجوشن الکلابی 6) خولی بن یزید الاصبحی
راستی چرا؟ به نظر میرسد در زمان پیروزی بر حسین علیه السلام هرکدام از اینها میخواستند این افتخار !! را برای خود ثبت کننند و هر کدام در نقل خویش، خود را به عنوان قاتل فرزند خیر البشر معرفی میکردند تا افتخار و جایزه ای کسب کنند. همانطور که در زمان انتقام هرکدام خود را از این جنایت مبرا میدانستند.
البته طبق نقل مرحوم شیخ مفید و البته در زیارت ناحیه مقدسه شمر ملعون به عنوان ذابح امام حسین معرفی شده است و به نطر میرسد وی رییس حمله کنندگان به امام مظلوم در آخرین لحظات بوده ونهایتا خود این جنایت را مرتکب شده است
عمر بن سعد ، دستور خاتمه معرکه را داد و مرحوم شیخ مفید در «ارشاد» میآورد:
»شمر مردان و سواران خود را صدا زد و گفت: وای بر شما! چرا به این مرد نگاه میکنید؟ مادرتان به عزایتان بنشیند. پس از هر طرف به سوی او حمله کردند که وزعة بن شریک بر کتف راستش ضربهای وارد کرد و آن را قطع نمود و یکی دیگر از آنها ضربهای بر پایین گردنش وارد کرد تا خولی بن یزید اصبحی پیاده شد که سر امام(ع) را جدا کند امّا ترسید. شمر به او گفت: خداوند بازوانت را سست کند، از چه میترسی؟ سرانجام شمر به سوی او رفت و سر امام(ع) را جدا نمود و به دست خولی داد و گفت این را نزد امیر عمر بن سعد ببر.«
سؤال این است که چه استحاله ای در جامعه وجود دارد که میخواهند با کشتن امام حسین علیه السلام مقرب شوند؟؟!!
اعاذنا الله من ذلک
کلمات کلیدی:
روز چهارم بعضی روضه ها با یاد عبد الله الحسن شور میگیرد.
یاد بگیریم که خود را به هر سختی هست به امام مان برسانیم تا فائز شویم:
«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه السلام) است . مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (1(
شیخ مفید چنین نقل میکند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام پارچهای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامهای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.
عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمهگاه با زنان به سر میبرد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمهگاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع میورزید. او به عمهاش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمیشوم.»
نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)
ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا میخواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»(3)
امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهرهمند میسازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (4)
ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(5) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (6)
پینوشتها:
1- ابصار العین، ص 73 .
2- الارشاد، ج 2، ص 110 .
3- همان .
4- همان، ص 111 .
5- مقاتل الطالبیین، ص 89 .
6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .
برگرفته از کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهران
استفاده شده از : http://www.tebyan.net
کلمات کلیدی:
شمر ... نام آشنا اما نامی ملعون در کربلا
شمر قبل از اسلام آوردن، از رؤسای قبیله هوازن بود. در جنگ صفیندر صف یاران امام علی علیه السلام حضور داشت، سپس در کوفهاقامت کرد و به روایت حدیث مشغول شد . منتها بعدا به خوارج پیوست و مقابل اهل بیت قرار گرفت. در لحظات آخر امام اخحساس سنگینی روی سینه مبارک نمود: آن حضرت چشم باز کرد و بر روی او نظر کرد،شمر خجالت نکشید و نترسید و گفت:من از ان مردم نیستم که از کشتن تو چشم بپوشم.
امام حسین علیه السلام فرمود:تو کیستی؟که بر مقام بلندی بر آمدی؟که بوسه گاه رسول خدا بود؟گفت:من شمر بن ذی الجوشن ضبابی هستم.
حضرت فرمود:مرا نمیشناسی؟گفت خوب میشناسم،تو حسین پسر علی مرتضائی،و مادرت فاطم? زهرا است،و جدت محمد مصطفی است و جده ات خدیج? کبری است.
امام حسین علیه السلام فرمود:وای بر تو با این شناسائی که تو داری چگونه مرا میکشی؟
گفت:برای جایزه یزید بن معاویه.فرمود:تو شفاعت جد مرا دوست تر میداری یا جایز? یزید را؟گفت دانگی از جایز? یزید نزد من محبوب تر از شفاعت جد و پدر تست.
(در نقل دیگر آمده: شمر آمد روی سینهی امام حسین نشست. امام حسین چشم هایش را باز کرد و گفت: «ما انت» تو کیستی؟ گفت: «انا شمر» من شمر هستم. گفت: من را میشناسی؟ گفت: بله، تو پسر فاطمهی زهرایی. گفت: پس چرا من را میکشی؟ گفت: اگر تو را نکشم پس جایزهی یزید چه میشود؟ امام گفت: تو من را نکش من به تو جایزه میدهم. من و جدم تو را شفاعت میکنیم. گفت: جایزهی یزید برای من شیرینتر است.)
حسین علیه السلام فرمود:اگر چار? جز کشتن من نداری مرا شربتی آب ده.
گفت:هیهات هیهات سوگند با خدای آب نخواهی آشامید تا شربت مرگ بنوشی.
آنگاه گفت ای پسر ابوتراب آیا تو آنکس نیستی که گمان میکنی که پدرت علی صاحب حوض کوثر است و آب میدهد هر کس او را دوست دارد تو نیز صبر کنی تا از دست پدرت سیر آب شوی.
آیا شقاوت بدتر از این : خدایا ما به تو پناه میآوریم با برائت از قاتلین حسین علیه السلام و راضیان به آن عمل.
و جالبتر اینکه:
علمای اهل سنت مثل بخاری و مسلم و احمد و دیگران حدیثی از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل کرده اند به این مضمون:
بهترین شما مردم قرن من هستند، سپس کسانی که پس از آنان می آیند، سپس کسانی که پس از آنان می آیند.
علمای اهل سنت اهل قرن رسول را صحابه، گروه بعدی را تابعین و گروه بعدی را تابعان تابعین دانسته اند.
الحدیث : " خیرکم قرنی ، ثم الذین یلونهم ، ثم الذین یلونهم " یعنی الصحابة والتابعین وأتباعهم .
تاج العروس، الزبیدی، ج 18 ص 444
شمر بن ذی الجوشن که منسوب به قتل امام حسین (علیه السلام) نواده ی رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله)، یکی از دو ریحانه ی او از دنیا و یکی از دو سرور جوانان بهشت، می باشد در نزد اهل سنت چه مرتبه ای دارد؟
حافظ ابن عساکر که ذهبی - در سیر أعلام النبلاء ج 20 ص 554 - وی را "الامام العلامة الحافظ الکبیر المجود، محدث الشام، ثقة الدین" می خواند، شمر را چه خوانده است.
ابن عساکر که در تاریخ دمشق در پی معرفی کسانی است که وارد دمشق شده و در آنجا روایت نقل کرده اند، اسم شمر را هم در زمره ی روات حدیث آورده و او را "تابعی" می خواند. او نیز همانند بیشتر تاریخ صحابه نویسان، پدر شمر یعنی ذی الجوشن را صحابی می نامد.
شمر بن ذی الجوشن واسم ذی الجوشن شرحبیل ویقال عثمان بن نوفل ویقال أوس بن الأعور أبو السابغة العامری ثم الضبابی حی من بنی کلاب کانت لأبیه صحبة وهو تابعی أحد من قاتل الحسین بن علی وحدث عن أبیه روى عنه أبو إسحاق السبیعی ووفد على یزید بن معاویة مع أهل بیت الحسین .
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 23 ص 187 رقم 2762
این است موضع [بعضی] اهل سنت در قبال قاتل حسین: نقل روایت از او، البته با فریب و نیرنگ!
و البته در یکی از کتب ستّه که برخی علمایشان آن ها را "صحاح ستّه" خوانده اند!!!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
کسی که دشمن معاویه بودبا پسر فاسدش همدست شد تا پسر پیامبر بکشد برای خدا. نمونه اش در قرن حاضر: وهابیت که با اسرائیل کاری ندارند {اگر نگوییم رابطه دارند؟!} برای رضایت خدا! شیعه میکشند.
کلمات کلیدی:
روز سوم از جناب رقیه خاتون می خوانند
داستان رقیه واقعا درس آموز است. دختر سه ساله ای که تمام وجودش پدر بود و برای او درد و دل کرد و دوای خود را در دستان پدر میدید. دوا هم وصال بود و طبیب از دوا دریغ نکرد.... .
رقیه هر شب درد دید و دم نزد مگر شبها که خواب بابا را میدید و با او درد و دل کرد. تا به وصال رسیدجایی شنیدم که مرحوم علامه امینی مدتها حاجتی داشت و به زیارت امیر علیه السلام در نجف میرفت به قصد روا شدن حاجت. اما روزی دید زنی جوان کودک مریضش را در آغوش گرفته مقابل ضریح کودک را آورد و با همان زبان محلی گفت: یا علی کودکم را شفا بده؛ علامه میگوید: دیدم آن امام همام از درون ضریح بیرون آمده و دستی بر سر کودک کشیدند و زن بچه را برداشت و با خود برد. دویدم و دامان امام را گرفتم و عرض کردم: آقا جان من مدتها حاجت دارم ولی شما به این زن جوان در همان بار اول ..... . امام فرمود این زن در ابتدای زندگی ادب کردو به اینجا آمد و گفت: من عهد میبندم هر مشکلی داشتم اول خدمت شما برسم ... . اما شما بعد از نا امیدی از دیگران به ما رجوع میکنید...!
کلمات کلیدی:
ابن زیاد کسی که جهنم را ارزان خرید
ابن زیاد کسی بود که وقتی معاویه خواست زیادـ پدرش ـ را به سمت خود بخواند چون حاکم خوزستان از جانب امیر المؤمنین بود و مقاومت کرد توسط معاویه گروگان گرفته شد اما....اما عاقبت او و پدرش چه شد؟! وقتی زیاد با معاویه همراه شد گفت: زمانی محبوب تر از علی نزد من نبود ولی الان منفور تر از علی کسی پیش من نیست. پناه بر خدا... . خدا آخر عاقبتمان را به خیر کند. من خودم خیلی میترسم . حسین جان تو را به جان جوانت علی اکبر و دخترت سکینه جوانان ما را دریاب .... . لعنت الله علی زیاد و علی آل زیاد.
کلمات کلیدی:
بعضی جاها روز دوم روضه مسلم را میخوانند.
مسلم کسی بود که غربت و تنهایی را برای خود به جهت رضایت مولایش خرید و در کوفه تنها ماند. در کتاب در محضر مجتهدی(آیت الله مجتهدی تهرانی)میخواندم که: در روایت داریم مؤمن غریب است. یعنی در این دنیا کسی به او و کلام و رفتارش توجه ندارد. نمیتواند حرفی بزند یا امر به معروف و نهی از منکر کند/ البته همانطور که مسلم پابر جا ماند؛ مؤمن هم باید بر سر حق محکم بایستد. روایت آمده در آخر الزمان حفظ دین و ایمان مانند این است که در دست خود مقداری آتش را بگیری و بخواهی از شرق به غرب بروی: کار سختی است اما هرچه سخت تر اجرش بیشتر. البته باید در جای خود محکم ایستاد و شک را به یقین تبدیل کرد. امام علی علیه السلام فرمود اگر در دستت قظعه ظلایی داری و گقتند سنگی است بی ارزش نا امید نباش و اگر سنگی در دست داشتی و گفتند جواهری است بی قیمت تو را متوهم نکند. مسلم محکم ایستاد و نگداشت جواهرش را از دستش بربایند
کلمات کلیدی:
سلام: شاید در ذهن شما سریال مختار و شخصیت عمر ابن حریث که رییس پلیس ابن زیاد بود و بعد از مرگ یزید و فرار ابن زیاد از کوفه میخواست به حکومت برسه را یادتون میاد. مطلب جالبی در باب اینکه قبلا هم دشمن اهل بیت بوده براتون گذاشتم:
عده ای از خوارج برای جنگ با امیر المؤمنین علی به جانب نهروان رفتند و عبداللّه بن وهب و ابن زهیر بجلی را بعنوان امیر خود انتخاب کردند و روانه نهروان شدند. حضرت امیر (ع) خطبه ای خواندند و مردم را امر فرمودند که به مدائن روند و در آنجا لشگرگاه بسازند.چهار نفر به نامهای شیعث بن ربعی و عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و جویر بن عبداللّه با چهار هزار نفر دیگر به نزد حضرت امیر (ع) آمدند و گفتند ما را اذن بده که چند روزی در کوفه بمانیم و زود به تو ملحق می شویم. حضرت فرمودند اراده بدی کرده اید بخدا قسم شما کاری در کوفه ندارید و من می دانم که در دلهای شما چیست و زود باشد که به شماها بگویم، می خواهید که مردم را از بیرون آمدن باز دارید و گویا من شما را می بینم که در سرزمین خورنق نشسته اید و سفره طعام گسترده اید که سوسماری بر شما می گذرد و شما کودکان را به گرفتن آن امر کنید و چون سوسمار را صید کردند مرا رها می کنید و به آن سوسمار بیعت می کنید. پس حضرت روانه ی مدائن شدند و آن جماعت بیرون آمدند و به خورنق رسیدند و طعام مهیّا کردند و در آن وقت که بر دور سفره نشسته بودند سوسماری گذشت و کودکان را به گرفتن آن امر کردند و چون صید نمودند، آن را بستند و عمرو بن حریث دست آن سوسمار را باز گرفت و گفت بیعت کنید با این که امیرالمؤمنین است و هفت نفر با او بیعت کردند و در آخر عمروبن حریث بیعت کردند و دستهای خود را به دست او نهادند چنان که آن حضرت خبر داده بودند و روانه مدائن شدند. امیرالمؤمنین (ع) در آن وقت در مسجد مشغول خواندن خطبه بودند که آن جماعت با همان هیئت که بودند داخل مسجد شدند چون نظر امیرالمؤمنین (ع) بر آن گروه افتاد فرمودند ایها الناس، رسول خدا (ص) هزار حدیث پنهانی به من تعلیم کرد که در هرحدیثی هزار در قرار دارد و از برای هر دری هزار کلید است و من از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود روزی باشد که هر کسی را با امام خود بخوانند و من قسم یاد می کنم که هشت نفر در روز قیامت مبعوث خواهند شد که امام ایشان سوسمار باشد و اگر بخواهم اسامی آنان را بگویم می توانم. راوی می گوید عمرو بن حریث را دیدم که لرزه بر اعضایش افتاده بود همانند شاخه درخت که تکان داده شود.
حضرت فرمودند گویا می بینم ایشان در قیامت که آن سوسمار آنان را به جانب آتش می کشد و اگر منافقانی با رسول خدا (ص) بودند با من نیز هستند پس روی مبارک را به جانب شیث و عمرو کردند و فرمودند: بخدا قسم ای شیث و ای پسر حریث شما با فرزند من حسین مقاتله خواهید نمود و او را مظلومانه شهید خواهید کرد و رسول خدا (ص) مرا چنین خبر داد و البته این واقع خواهد شد.
با تشکر از سایت راسخون(http://www.rasekhoon.net/library/content-19167-2.aspx)
کلمات کلیدی: